img
img
img
img
shape
shape

دکتر حسن عباسی

دفعات بازدید ۲۷۰

جلسه ۱۲۹ کلبه کرامت دکتر عباسی طرح معراج


۱

طرح معراج

در جلسات قبل در مورد ظرفیت های شغاف و صدر و قلب صحبت کردیم. این بار میخواهیم در مورد ظرفیت ذهن صحبت کنیم.

همان طور که. اشاره شد ذهن یک واژه قرآنی نیست و به احتمال زیاد یک مسئله انحرافی است. ملا هادی سبزواری می گوید تفکر یعنی حرکت من الموادی الی المراد . یعنی تفکر کردن حرکت از یک مبدا و رسیدن به مقصد است. مانند حرکت در یک شهر بزرگ. اگر انسان بدون جهت و بدون دانستن آدرس بخواهد حرکت کند نه تنها به مقصد نمی رسد بلکه عمر و انرژی خود را نیز هدر می دهد . تفکر در انسان مانند یک درخت پر از شاخه است.

هر موقع انسان شروع به تفکر می کند از تنه اصلی شروع می کند اما مدام ذهن او ممکن است منحرف شود و به شاخه های مختفی که در مسیر وجود دارند برود. یعنی شما اگر توانایی کنترل ذهن را نداشته باشید. با شروع تفکر در مورد یک موضوع به یاد موضوع دیگیری می افتید و موضوع اول را فراموش می کنید و در مورد موضوع دوم فکر می کنید. این روند ممکن است تا چندین مرحله ادامه پیدا کند و شما پس از گذشت زمان متوجه شوید کلا موضوع اول را فراموش کرده اید.

به همین دلیل است که عمده فیلسوفان برای تفکر سعی می کردند برای تفکر از دیگران فاصله بگیرند تا بتوانند در آرامش کامل در مورد یک موضوع فکر کنند. هنچنین فیلسوفان از شاعری ممنوع می شدند چرا که شاعری یعنی تخیل .و خیال انسان را از تفلسف باز می دارد.

ذهن انسان با دو ابزار خیال و گمان کار می کند. با گمان تفکر می کند و با خیال هنر می سازد. مواد اولیه ذهن نیز واژه ها هستند. هر چه انسان واژه های بیشتری بداند قدرت تفکر بشتری دارد. اما هر چه این واژه ها انحرافی باشند و درست تعریف نشده باشند تفکر انسان نیز انحرافی خواهد بود و به نتیجه نخواهد رسید.

ذهن در حقیقت یک قسمت کوچک از فواد است. انسان برای رویت حق سه نیرو دارد سمع و بصر و فواد. که فواد از این دو استفاده می کند و نقش زبان را دارد. ذهن مرتبه فروکاست شده فواد است. یعنی اگر انسان فواد سمع و بصر خود را از دست بدهد و در خواب بماند ذهن کارکرد پیدا می کند و به گمان و وهم می پردازد .

انسان با فواد آیت ها را می بیند اما با ذهن به دنبال پیدا کردن آرخه است. هیچ دو فیلسوفی یک حرف مشترک نزده اند چرا که با ذهن خود کار کرده اند ولی تمام پیامبران یک سخن مشترک گفته اند و آن تقواست.

انسان وقتی از فواد غافل شود. درگیر ذهن می شود و حالا ذهنیت و عینیت موضوعیت پیدا می کند و چند قرن است که انسان درگیر این دوگانه شده است که فاعل شناسا مهم است یا خود موضوع شناسایی. اما وقتی فواد فعال شود. این دوگانگی برطرف می شود. چرا که خود محوری دیگر مطرح نیست و خدا محوری به وجود می آید. و ما همه چیز را نه از چشم خود بلکه از چشم خدا می بینیم. فواد به دنبال حقایق پدیده هاست اما ذهن به دنبال واقعیت هاست.

فواد برهان رب را می بیند و شغاف را کنترل می کند مانند داستان حضرت یوسف.

خداوند در مورد پیامبر در زمان معراج می فرماید فواد او در مورد آنچه که دید دروغ نگفته است.

پس فواد با توجه به دو ابزار سمع و بصر که غیر از چشم و گوش هستند می تواند سخن بگوید .

نظرات (۰)

پاسخ