دکتر حسن عباسی
دفعات بازدید ۹۸۴سخنرانی دکتر عباسی در مورد مفاهیم دکترین در علوم دانشگاهی غربی و اسلامی
۱
مقدمه ای بر دکترین
انسان با دایره لغاتی که دارد فکر می کند. یک بقال ساده حدود ۲۰۰۰ واژه می داند. در حالی که یک دانشمند حداقل ۷۰۰۰ واژه می داند.
حال اگر واژه ها مبتذل باشند و درست نباشند تفکری که از آن ها نشأت می گیرد نیز مبتذل است.
برای مثال علم دانش نیست. علم معادل آموزه است.
یا مثلا معادلی برای دکترین در فارسی نداریم.
جمله زیر را در نظر بگیرید.
عالم علم را به متعلم تعلیم می دهد.
در فارسی می شود جمله زیر
آموزگار آموزه را به آموزنده می آموزد.
در غرب science وجود دارد ولی با knowledge کاری ندارند. Science شامل سه حوزه خرد گرایی . حس گرایی و تجربه گرایی است. هر چیزی که در یکی از این سه حوزه تعریف شود می توان مطالعه کرد.
اما برای ما یکی از متعلق های ایمان غیب باوری است. غیب را نمی شود با science بیان کرد. غرب حتی فرشته ها را نیز تعینی می کند و خانم های مو بلند بالدار ترسیم می کند.
بین یک قانون فیزیک تا یک خودرو سه نفر باید وجود داشته باشد. دانشمندی که قانون را کشف میکند . سیستم سازانی که از این قوانین استفاده می کنند و خودرو تولید می کنند و کارخانه ایجاد می کنند و مدیرانی که این خودرو ها را می رانند. در کشور ما کمبود این سیستم من هاست.
Science علمی است که می شود آن را دانست ولی به آن عمل نکرد. مانند جراح ریه که عوارض سیگار را می داند . اما خود سیگار می کشد.
انتهای science دکتری است. دکتر باید بتواند در حوزه مطالعاتی خود دکترین بدهد.
اما در اسلام حکمت گمشده ی مومن است. نه علم. علمی مفید است که مانند چراغ روی سر بسته شود و مسیر را به انسان نشان دهد. وگر نه اگر در چشم انسان تابیده شود. نه تنها باعث هدایت نمی شود. بلکه کور می کند.
در حکمت یک پیش نیاز وجود دارد و آن تزکیه است. اما در علم همچین چیزی نیست.
دکترین یعنی چیستی . چرایی و چگونگی یه پدیده. چیستی و چرایی حوزه فلسفه است و چرایی و چگونگی حوزه علوم فنی و مدیریتی است.
در گذشته از چیستی به چرایی و چگونگی می رسیدند و تکنولوژی ایجاد می شد.
اما امروزه از آخر به اول است. تکنولوژی ایجاد می شود و برای آن چرایی و چیستی تراشیده می شود. مثل نظریه نسبیت انیشتین که به نسبیت گرایی فلسفی می انجامد.
دانشمند می پرسد زلزله چگونه می آید ولی از چرایی آن نمی پرسد. کاری ندارد که علت آن چیست.
در اسلام معصوم از حقیقت و چیستی شروع می کند و بعد به چرایی و چگونگی می پردازد که همان طریقت و شریعت است.
اما افراد غیر معصوم با ایمان به معصومین از شریعت شروع به طریقت و حقیقت می رسد.
ما به دنبال حقیقت هستیم اما غرب به دنبال واقعیت است.
علم ها چند مرحله دارد.
علم طبیعی که از محیط زیستی که انسان در آن بزرگ می شود می آموزد.
علم معرفتی که از فرهنگی که در آن بزرگ شده می آموزد.
سپس معرفت تجربی است که یا سالم است یا خرافه.
در نهایت خرد است.
تفکر ها ۵ سطح است. دکسا - ایدیا - دکترین - تینت - و دگما
که به ترتیب از نرم ترین تا سخت ترین هستند.
این دکترین هست که علم تولید می کند.
فن معادل کلمه تخنه نیست و فن عربی و آوری فارسی نمی شود تکنولوژی..
الان دو وزارت خانه داریم که پسوند تکنولوژی دارد. غربی ها حالا به دنبال تاکتولوژی و استراتولوژی هستند که تکنولوژی را مهار کند تا انسان ها را نابود نکند.
قرآن ۵۰ دکترین دارد که با ان شروع می شود.در دین خرافه نداریم.
اگر پیشرفت علم در اختیار اسلام بود اصلا دوربین و فیلم اختراع نمی شد . چرا که تجسم و تعینی کردن و تمثیل درست کردن در دین مکروه است. هنر ها در دین بیشتر شنیداری هستند تا دیداری.
علم دینی تکنولوژی هم دارد اما در کنار تمام مفاهیم آن مفاهیم دینی هم هست. مثلا در علم مدیریت توکل هم هست. برکت هم هست. در فیزیک ترنس فیزیک هم هست. دانشمندی که کهکشان ها را کشف می کند ورای آن را نیز در نظر دارد.
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است. راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش.