۱۰ ثانیه اول صوت خالی است.

راننده کامیونی از مشهد برای یک شهر دور بار می زند. برف و کولاک باعث خراب شدن خودرو می شود. در خودرو در حال یخ زدن بود. هر چقدر روی خودرو کار کرد درست نشد. در حال از حال رفتن بود که به امام زمان توسل پیدا می کند. گناه کار بود نماز نمی خواند و معصیتی مرتکب می شد. فردی از دور آمد با آچاری در دست.

به او گفت من درست می کنم وقتی گفتم استارت بزن. ماشین روشن شد. هر چقدر اصرار کردم کمکی کنم و پول بدهم قبول نکرد. حضرت فرمود عهدی که بسته ای را به آن عمل کن. عهد کرده بودم نماز بخوانم و معصیت خود را ترک کنم. فهمیدم به حضرت حجت شرفیاب شدم. بعد از اتمام سفر به خانواده گفتم این اتفاق برای من افتاده . من باید از این به بعد زندگی خود را تغییر بدهم.

خانواده نیز این مسئله را قبول کردند و زندگی او و خانواده اش دگرگون شد.