Click to see original page

دکتر حسن عباسی

Visits Count ۳۸۹

جلسه ۱۳۲ کلبه کرامت دکتر عباسی طرح فطرت


۱

طرح فطرت

در تربیت انسان نباید تصور کنیم که از صفر باید شروع کنیم . انسان یک ظرفیت اولیه دارد و هدفت تعالی این ظرفیت موجود است. در مورد دین هر چه فلسفه و فیلسوفان تلاش در تبیین آن داشتند بیشتر به ایمانی خود و جامعه دامن زدند. و علت آن بررسی دین با ابزار هایی است که قابلیت بررسی مفاهیم دینی را ندارند. مانند خرد گرایی و تجربه گرایی و حس گرایی.

در فلسفه غربی دنیا به دو بخش مشهود و راز آلود تقسیم می شود. علم متول بخش مشهود دنیاست و دین متول بخش راز آلود. هر چه که علم پیشرفت می کند بخش های بیشتری از نواحی راز آلود آزاد می شوند و به سیطره علم در می آیند.

در این تقسیم بندی علم رویکردی تقدس زایی دارد. در حقیقت انسان هر آنچه را که راز آلود باشد را امری دینی می داند.

تصور فیلسوفان این است که پیشرفت علم به جایی می رسد که هیچ بخش دیگری در قسمت رازآلود نخواهند ماند.

تعریف دیگری که از دین دارند هر گونه معرفتی است که برای یک انسان دست می دهد. بازه این الهامات درونی بسیار گسترده است. از توهمات و القائات شیطانی است تا خرافه . فیلسوفان پس از سال ها بررسی به وضعیت بحران دین رسیدند. در حالی که این فلسفه دین است که به حالت بحران رسیده است نه دین. چرا که دین یک امر قدسی و ثابت است که از جانب خدا آمده است نه این تعریف های نسبی و متکثر . در بدترین حالت این مومنان هستند که شاید به بحران برسند اما دین هیچ گاه به بحران نمی رسد.

فلسفه دین ویژگی های متنوعی برای دین قائل است. از دین حداقلی و حداکثری. که دخالت دین در امور انسان ها را بررسی می کند. دین کثرت گرا یا وحدت گرا. که چند دینی را تک دینی را بررسی می کند. بررسی دیگر این است که آیا انسان برای دین است یا دین برای انسان . کدام یک باید فدای دیگری شود.

یکی از ویژگی هایی که فلسفه دین برای دین قائل است آرامش و تسکین است. در این رویکرد هر چیزی که باعث آرامش باشد دین تلقی می شود و اساس دین را آرامش آن می دانند. در نتیجه موسیقی ها ارکان دین شناخته می شوند. حال هرچه علم پیشرفت کند و موارد تسکین دهنده جدید تری اختراع شود دین بی استفاده تر می شود.

آنچه در فلسفه دین وجود دارد تسلیم است . و بسیار اهمیت دارد. و در نهایت به سبک زندگی منتج می شود. اما در حکمت دین اسلام موضوعیت دارد.

در فلسفه دین ، نوع دین خود بنیاد است. یعنی دین یک نردبان است که بر دوش هر انسان قرار دارد. و هر موقع خواست می تواند از این نردبان برای راز زدایی استفاده کند ولی در حکمت دین ، دین خدا بنیاد است و مانند ریسمانی که از آسمان آویزان است انسان باید به آن چنگ بزند و به ملکوت برود.

در فلسفه دین اخلاق بسیار پر رنگ است . اخلاقی که نسبی و قراردادی است. اما در حکمت دین اخلاق بسیار کمرنگ در قرآن است. آنچه مهم است تقوا و حدود الهی است. مکارم اخلاق نیز از دروازه تقوای الهی می گذرد.

در فلسفه خدا فقط خالق است ولی در حکمت خدا هم خالق است و هم رب. در حکمت اصل هدایت داریم که در تعامل ربوبیت خدا و عبودیت بنده تعریف می شود. اما در فلسفه هدایت نداریم.

رابطه دین و دنیا در فلسفه سکولاریسم و دنیایی کردن دین است. اما در حکمت به دنبال دینی کردن دنیاست.

رابطه بین دین و عقبا در فلسفه بی ایمانی است. چرا که فلسفه معتقد است فلسفه دین در نهایت به بی ایمانی می انجامد اما در حکمت دین ایمان به خدا و متعلقات آن لازم است. مانند ایمان به اخرت کتاب فرشتگان فلسفه ارسال انبیا و غیب.

رابطه بین دین و خدا در فلسفه آن است که نیچه گفت . خدا از نظر فلسفه مرده است. و حقیقت بازتاب اعمال ماست.

اما در حکمت خدا حی است و دین حق را برای بشر برگزیده است.

در حکمت دین چون دین را یک پدیده ابدی می داند انسان فدای آن می شود و جاودان می شود مانند کاری که امام حسین انجام داد.

دشمن انسان یعنی شیطان به دنبال جابجایی الویت هاست. انسان ذاتا دوست دارد تسلیم شود. اما الویت را جابجا می کند. و به جای تسلیم خدا شدن و اسلام آوردن تسلیم حق شدن انسان را دعوت به تسلیم در برابر دین ها و فرهنگ های دروغین می کند.